رسته‌ها
آینه های دردار
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 54 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 54 رای
آینه های دردار به ظاهر سفرنامه ای است از سفری به چندکشور اروپایی که در زمان بازگشت و حضور در خانۀ نویسنده گزارش می شود.... اما پس این سفر هم سفری است به غربت غرب یا جهان رویایی غرب موجود و هم سفری است به اعماق فرهنگ ما ، همان تقابل جهان مادی و مینویی . بازگشت به این جهان ملموس ، به این هست که ما در آنیم پاسخی است به همۀ آثار گذشتگان از حی بن یقظان این سینا گرفته تا قصۀ الغربةالغربیۀ سهروردی ، از منطق الطیر عطار و مثنوی مولوی تا بوف کور هدایت و شازده احتجاب همین نویسنده ( برگرفته از کتاب )
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
160
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
mrezie67
mrezie67
1390/04/01

کتاب‌های مرتبط

200 لذت سفر
200 لذت سفر
4.3 امتیاز
از 3 رای
سفرنامه شرفا شرفایی
سفرنامه شرفا شرفایی
3 امتیاز
از 1 رای
سفرنامه بلوشر
سفرنامه بلوشر
4.6 امتیاز
از 68 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی آینه های دردار

تعداد دیدگاه‌ها:
4
دقیقا منم سوالم همین بود... این سایت به چه دردی میخوره اگر نمیشه ازش کتاب دانلود کرد؟
خوشم آمد...برای اینکه به من یک مسیر...یک خط...داد...که چگونه بنویسم...
شعری از هوشنگ گلشیری : "لاله"
1
با کوچ کولیان
تا شهر آمدیم
خواندیم:
-« ای بردگان مرز و مقادیر
ما بسته ایم
بر ترک اسب‌هامان
مشکی از آب چشمه‌ی ییلاق
خورجینی از طراوت پونه.»
زن‌های فالگیر
با دختران شهری گفتند:
-«بختت سفید باد
در خط سرنوشتت، خواهر!
دستان کودکی است که سرباز می‌شود.»
2
بر اسب‌های لخت نشستیم
تاختیم
با ساز و هلهله
تا سرسرای قصرها رفتیم
گفتیم :
- « ای بردگان مرز و مقادیر!
روح غریب دریا
سبز شگرف بید،
در چارچوب پرده نمی گنجد.
از انجماد سنگ ستون‌ها و سقف‌ها
راهی به رنگ‌ها بگشاید !»
3
وقتی که سبز سیر چمن را
شبدیزهای خسته چریدند،
وقتی که عاشقان
با شاخه‌های یاس
تا خانه‌های شهری رفتند،
وقتی که سنج «لاله» ی کولی
بر سنگ‌ها شقایق رویاند،
(و مردهای شهر،‌ تماشا را
بر خاک
سکه
ریختند.)
وقتی که باز ابری بارید
و کوچه‌ها طراوت باران و باد را نوشیدند،‌
با دختران شهری
بر اسب‌های لخت نشستیم
تاختیم:
-«ای دختران شهری!
در خیمه‌های کولی
با شیر گرم و تازه بسازید!
ای دختران بمانید!»
4
و دختران شهری دیدند
سگ‌های گله را که بر امواج می‌رفتند.
مرد اسیر را که به میدان تیر می‌بردند.
و «لاله» را که می‌گریید
بر چکمه‌های سربازان
«ای فالگیرهای قبیله!
در خط دست‌های کدامین سرباز
این خیمه‌های سوخته را دیدید؟»
یادش گرامی
وقتی نمیتونم دانلودش کنم .چطور درباه اش نظر بدم؟
آینه های دردار
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک